حکمت ملانصرالدین.. 
صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز
صادق محصولی در فهرست ۱۰ثروتمندایرانی
هر چند این نخستین‌بار نیست که نام محصولی به واسطه ثروتش بر سر زبان‌ها می‌افتد او یک‌بار هم در مجلس هفتم به واسطه همین ثروت مورد نقد نمایندگان مجلس قرار گرفته بود. صادق محصولی وزیر کشور دولت نهم که به جای «علی کردان» به وزارت کشور رفت، در دولت دهم جای خود را به «نجار» داد و به عنوان وزیر رفاه و تامین اجتماعی انتخاب شد.
پیش‌تر احمدی‌نژاد، «فاطمه آجرلو» را برای این سمت معرفی کرده بود که با رای عدم اعتماد نمایندگان از این سمت باز ماند. اما با انحلال وزارت رفاه، او به عضویت شورای مرکزی «جبهه پایداری» در آمد. ثروت محصولی چه آن زمان که به عنوان وزیر منتظر رای اعتماد مجلس بود، چه امروز که تنها یک عضو جبهه پایداری است، مورد سوال و حاشیه‌ساز بوده است. حالا پایگاه خبری «فرانت لاین» اعلام کرده که در سال ۲۰۰۵ ثروت صادق محصولی به ۱۶۰‌میلیون دلار رسیده است و دانشنامه آزاد الکترونیکی ویکی‌پدیا که بخش بزرگ اخبار خود را از داده‌های مردمی دریافت می‌کند، از او در فهرست ۱۰ ثروتمند ایرانی نام برده که اکنون در کشور زندگی می‌کنند.

در این رده‌بندی اسامی ایرانیانی که حداقل ۱۰۰میلیون دلار آمریکا ثروت دارند، دیده می‌شود. محصولی از دوستان قدیم احمدی‌نژاد و رییس ستاد انتخاباتی او در نهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری بود. «روح‌الله حسینیان» از حامیان محصولی در مجلس هشتم زمانی، در پاسخ به سوالی مبنی بر احتمال استفاده از پول محصولی به نفع تبلیغات انتخاباتی احمدی‌نژاد گفت: «اصولگرایان باید یک نفر پولدار داشته باشند تا از آنها حمایت کند تا بتوانند رای بیاورند.» ثروت محصولی در جلسه رای اعتماد به او برای تصدی پست وزارت نفت آنقدر با مخالفت نمایندگان روبه‌رو شد که او در نهایت مجبور به انصراف شد. همان زمان شایعاتی از سوی سایت خبری «تابناک» مطرح شد که محصولی ثروت خود را حدود ۱۶۰‌میلیارد تومان اعلام کرده‌است که آن را طی ۱۰ سال ساخت‌وساز مسکن به دست آورده‌است. اما محصولی این رقم را تکذیب کرد. اما پیش از آن در سال ۱۳۸۴ «علی عسگری» نماینده وقت مشهد در مجلس هفتم با طرح پرونده ۶/۵‌میلیون دلاری وی درخصوص نفت تاجیکستان اعلام کرد که این موضوع در کمیسیون اصل ۹۰ در حال پیگیری است محصولی اعلام کرده که در ۴۴ مزایده شرکت کرده و تنها در سه مزایده برنده شده و درآمدهای او حاصل آن مزایده‌ها است.

امیرحسین قاضی‌زاده هاشمی، نماینده مشهد اما در پاسخ منتقدان ثروت محصولی گفت: سرمایه وی از راه مشروع کسب شده که بخشی از آن را با کمک تعدادی از بچه‌های جنگ صرف راه‌اندازی موسسه خیریه‌ای به منظور سرپرستی از ۴۰ خانواده بی‌سرپرست و ۴۰۰ کودک یتیم کرده‌ است. صادق محصولی چندی پیش درباره ثروت خود به «ایسنا»‌گفت: «در اسلام نسبت به تولید ثروت نظر مثبت است؛ اما چگونه خرج کردن آن نیز مهم است؛ بنابراین نه‌تنها باید از راه مشروع به دست آمده باشد، بلکه باید در راه مشروع نیز مصرف شود.»

حالا زمانی که نام صادق محصولی در فهرست ثروتمندان ایرانی وجود دارد، گفته می‌شود او مبلغی معادل ۴۵۰میلیون ریال به عنوان خمس شرعی به مراجع پرداخته و از آن در جهت تبلیغ جبهه پایداری انقلاب اسلامی استفاده کرده است. اما واکنش محصولی به این موضوعات سکوت است. او این روزها بیشتر سرگرم معرفی کاندیدا در جبهه پایداری است.

منبع خبر:http://www.baharnews.ir

تأکید با رنگ قرمز از نویسنده ی وبلاگ است. یاد داستان ملانصرالدین می افتم که با عصایش به زمین کوبید و گفت اینجا وسط جهان است. اگر باور ندارید اندازه بگیرید! آری.. اگر شما هم سخنان آقای محصولی و امثال ایشان را باور ندارید؛ بفرمایید اندازه بگیرید البته با دستها و دهان بسته!

برچسب‌ها: صادق محصولیملانصرالدینپراکنده ها
[ شنبه 10 فروردين 1392 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

تا کنون چند بار دوستان، لینکی رو برای دانلود موزیک وبلاگ درخواست کردن که در پاسخ به این عزیزان در پایین این لینک رو قرار دادم:

wdl.persiangig.com/pages/download/


برچسب‌ها: پراکنده هااپرا
[ یک شنبه 8 بهمن 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

خبر رسید که در سحرگاه دیروز پنجشنبه 1391/9/9 صباح هورامی یکی از هنرمندان خوش صدای گویش هورامی از گویش های مهم زبان کردی بر اثر سکته در یکی از بیمارستان های شهر سلیمانیه ی کردستان عراق دار فانی را وداع گفته است. خبر ناگواری بود. شخصاً به عنوان یکی از مشتاقان صدای این هنرمند ارزنده، بسیار متأثر شدم و این را ضایعه ای برای موسیقی کردی می دانم. به باور اینجانب، صباح هورامی یکی از نقاط عطف در ترانه های هورامی بود. چرا که ایشان نه تنها به عنوان یکی از نخستین هنرمندان، موسیقی سازی را در ترانه های اصیل هورامی مورد استفاده قرار داد؛ بلکه این تلفیق را به گونه ای انجام داد که بر خلاف بسیاری دیگر از خوانندگان کرد و سورانی زبان، اصالت ترانه ها و آوازهای هورامی کاملاً حفظ گردد. بازخوانی بسیار زیبای ترانه ی فولکلوریک «کورپه که ی قه د باریک» به وسیله ی صباح هورامی، یکی از به یادماندنی ترین و نمونه های بارز هنر درخشان این هنرمند فقید است. یادش گرامی..

منبع عکس از کردپرس


برچسب‌ها: نقدپراکنده ها
[ جمعه 10 آذر 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

برنامه ی آغازین، یکی از مهمترین و ثابت ترین برنامه های پرورشی در مدارس می باشد. سالیان درازی است که این برنامه در یک قالب خشک و کلیشه ای اجرا می شود به گونه ای که برخلاف فلسفه ی وجودی این برنامه که می بایستی در راستای ایجاد نظم، هماهنگی، طراوت و انرژی بخشی در دانش آموزان به منظور آمادگی تمام جهت حضور در کلاس باشد؛ متأسفانه تبدیل به یک برنامه ی کسالت آور گردیده است. تغییرات هر از گاهی این برنامه نیز در چارچوب همان فعالیّت های مذهبی و بیشتر تکراری بوده است که کمترین تأثیری بر ایجاد روحیه ی مثبت و شاد در دانش آموزان نگذاشته است. تلاوت قرآن(اغلب با تلّفظ غلط و بدون ترجمه)، شعار هفته(حدیث) و نیایشی که در آن کمتر به توانایی های فردی توجه شده و دانش آموز را به عنوان بنده ای کاملاً ناتوان و بی بهره از توانایی و استعدادهای خدادادی، نشان می دهد. بدین جهت اینجانب بر این گمانم که چنانچه در کنار برنامه های کنونی مراسم آغازین، قسمتی با نام خودباوری نیز که از جملات و عبارات مثبت اندیشانه تشکیل یافته استفاده شده و به صورت بندبند به وسیله ی یکی از دانش آموزان خوانده شده و دیگران نیز تکرار نمایند؛ تأثیر قابل توجهی بر روحیه و ذهنیت دانش آموز گذاشته و می تواند به خودباوری وی یاری رساند. امیدوارم این طرح بتواند در آینده ی نزدیکی، به عنوان بخشی از مراسم آغازین مدارس مورد پذیرش عام واقع گردد. 

خودباوری

 

-امروزِ من/ بهتر از دیروز/خواهد بود

-من می توانم/ با تکیه بر خود/ و استعدادهای بی شمارم/

کوه مشکلات/ و سختی های زندگی را /از پیش پای خود بردارم

-توان من/ از توان هیچ کس دیگری/ کمتر نیست

-من با دوستان/ آشنایان/  پدر/  مادر/  و معلّمانم/

مهربان خواهم بود/ و با آنها/در نهایت احترام/ و بردباری/ رفتار خواهم کرد

-من با هر انسانی/ بدون توجه به رنگ/ زبان/ دین/ و جنسیتش/

مهربان بوده /و با وی /همچون یک انسان/ رفتار خواهم کرد

-من با هر جاندار دیگری/چه گیاه و چه حیوان/

با مروّت/و مهربانی/ رفتار خواهم کرد

-من شادم/و شادمانی را/ برای همگان خواستارم

-من با کوشش/و تلاش مستمر/به آرزوهایم/

جامه ی حقیقت پوشانده/و خدمتگزار شایسته ای/برای کشور خویش خواهم بود

-من قدر/ هر لحظه ی/ عمر خود را/ می دانم

-من در راه تحصیل/و دانایی/تمام توان خود را/به کار خواهم گرفت

-من می توانم/می توانم/می توانم...

 


برچسب‌ها: پراکنده هانقد
[ سه شنبه 25 مهر 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

شاید وقتش رسیده باشه که با هرچی دارو و دکتره خداحافظی کنیم!

دوستان!

اخیراً با یه چیز خیلی عجیب آشنا شدم با نام ای اف تی. روشی از خونواده ی تب سوزنی چینی ولی خیلی خیلی ساده تر از اون که بی اغراق قادره به صورت معجزه آسایی، خیلی از دردهای روحی و جسمی رو در عرض چند دقیقه از بین ببره. باور کنید چیزی که گفتم عین حقیقته و البته متکی بر یه منطق و مبنای کاملاً علمیه. سعی می کنم در آینده در این مورد مطالب مفصّلی قرار بدم. این روش یعنی همون EFT اساس کارش رو ضربه زدن های ملایم بر چند نقطه از بدنه و شخصاً که امتحان کردم؛ نتایج حیرت آوری ازش گرفتم. این روش رو یه نفر مهندس امریکایی به اسم گری کریگ معرفّی کرده و خودش یکی از بنیان گذارهاش بوده. در هر حال حتماً در این باره مفصّلاً باهاتون صحبت خواهم کرد..


برچسب‌ها: پراکنده ها
[ شنبه 1 مهر 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

در شهر ما نجّاری زندگی می کند که مانند همه ی نجّارها با چوب و ارّه و رنده آشناست. چه بسیار در و پنجره های چوبی و میز و نیمکت های چوبی برای آسایش دیگران ساخته و چه بسیار خاک ارّه تنفس کرده است. روزگاری از کنار خانه اش که گذر می کردی، حس می کردی که او را خوب می شناسی. حس می کردی چندان دور از دسترس نیست. هرگز علامت سؤالی به ذهنت نمی آمد. او نجّاری بود با دستان زحمت کش. با لباس و صورتی غبارآلود و شاید همیشه با لبخندی از تو و دیگر مشتری هایش پذیرایی می کرد. وقتی اجرتش را می پرداختی؛ صاف و صمیمی تعارفی می کرد و آنگاه شاکرانه آن را در جیبش می گذاشت و نگاهی به آسمان می انداخت. پسرانی داشت ساده و زحمت کش همچون خودش که معنای عرق جبین و کدیمین را خوب می دانستند. تو دست فروش بودی و او نجّار. یکی دیگر نانوا بود و او نجّار. دیگری راننده بود و او نجّار. فاصله معنایی نداشت. بهار که می آمد نجّار شهر ما مزه ی گیاهان کوهی را خوب می فهمید. ریواس و کنگر قسمتی از قوت سفره اش بودند. باران که می بارید، سقف خانه اش گاهی چکه می کرد مانند سقف خانه ی همسایه و دیوار خانه اش هرگز سایه ای سرد بر شهر نمی افکند. نجّار شهر ما ولی.. البته هنوز نجّار است اما گویا دیگر با چوب و ارّه و رنده بیگانه شده است. دیگر در و پنجره ای نمی سازد. میز و نیمکت دبستان از ساخته های او نیست. دیگر خاک ارّه را نمی شناسد و نفس هایش جز با اکسیژن خالص سر نمی کنند. دیگر نشانی خانه اش را نمی دانی. و اگر هم از کنار آن بگذری، سنگ های تراشیده ی خانه اش، تو را و هر آشنای دیگر را پس می زنند. نجّار شهر ما بسیار دور شده است. دیگر نشانی از آن لباس و چهره ی غبارآلود و لبخند همیشگی نیست. او نجّار است اما پیشه اش نجّاری نیست. شاید دیگر آسمان را نیز از یاد برده ولی شاید هم آسمان را به خانه اش یا به همسایگی خویش آورده است. هرگز بر کسی معلوم نشد که چرا نجّار شهر ما دست از نجّاری کشید. ولی من.. ولی من.. از کنار خانه اش که می گذرم؛ نمی دانم چرا بوی نفت می شنوم..


برچسب‌ها: پراکنده هادردنوشته ها
[ دو شنبه 23 مرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

قوانین عجیب و وحشتناک کشور کره شمالی

کره شمالی و کوبا تنها نقاطی از جهان هستند که همچنان آلوده به کمونیسم یا همان طاعون سرخ قرن بیستم باقی مانده اند . کوبا به واسطه نزدیکی اش به آمریکا و روابط خارجی اش با بسیاری از کشورهای دنیا ، سرزمین نسبتا شناخته شده ای هست . اما بسیاری از مردم دنیا از وقایع و حقایق درون کره شمالی که با سیستمی استالینی اداره میشود ، خبر چندانی ندارند .

 
رهبر کنونی کره شمالی کیم چونگ ایل هست . پدر وی هم رهبر سابق این کشور بود و کیم ایل سونگ نام داشت . البته  مردم بدبخت کره شمالی رهبر حکومتشان را (معاون رهبر) می نامند چرا که به فرمودهء مقامات آن کشور ، کیم ایل سونگ نمرده است بلکه به خورشید پیوسته و هر روز جهان را گرم و روشن می کند . در نتیجه مقام رهبری ایشان محفوظ است . در کره شمالی تنها کسی که حق فکر کردن دارد رهبر حکومت است که فرماندهء بزرگ نامیده میشود . وقتی فرماندهء بزرگ دربارهء مسئله ای حرفی زد دیگر هیچکس حق ندارد در آن زمینه اظهار نظر کند. از نظر حکومت کمونیستی آن کشور ، مردم کره شمالی و حتی مدیران و مقامات آن کشور وظیفه ای جز کشف حقیقت در افکار و سخنان رهبر نظام کمونیستی را ندارند . چندی پیش رهبر حکومت کره شمالی ( کیم چونگ ایل ) در حال بازدید از جایی به خانمی که کت و دامن پوشیده بود گفته بود شما در لباس سنتی کره ای زیباتر به نظر می رسید .. همان شب تلویزیون کره شمالی با قطع برنامه های عادی اش  اعلام کرد از این لحظه به بعد همهء زنان شاغل در کشورمان موظف هستند که با لباس سنتی کره ای از خانه هایشان خارج شوند تا جهان زیباتر شود!

کره شمالی طبیعت بسیار زیبایی دارد و دارای تنوع آب و هوایی شگفت انگیزی است اما مردم این کشور حق خروج از روستا ها یا شهرهایشان را ندارند . در واقع همه در همان جایی که زندگی می کنند زندانی هستند . برای رفتن از روستایی به روستایی دیگر و یا شهری به شهر دیگر باید از حکومت اجازه بگیرند.     

در کره شمالی کسی حق انتخاب همسر و ازدواج را ندارد ، مگر با موافقت وزارت اطلاعات و امنیت آن کشور . یعنی دختر و پسری که عاشق هم شده اند باید گزارش کاملی از نحوهء عاشق شدنشان ، دلیل عاشق شدنشان، میزان علاقه و احساسی که نسبت به یکدیگر دارند و خیلی چیزهای دیگری را در چندین صفحه بنویسند و تحویل مقامات امنیتی بدهند تا نوبت مصاحبه شان شود . قبل از مصاحبه ، سیستمهای امنیتی و نظامی کره شمالی هفت نسل پشت و جد و آباد دختر و پسر را بررسی می کنند و نهایتا اگر مورد مشکوکی دیده نشد، برای ازدواج  آن دختر و پسر جوان مجوز صادر می کنند.

مردم کره شمالی همیشه فقیر و قحطی زده هستند و سالیانه چندین هزار نفر از آنها به دلیل گرسنگی می میرند .دولت کره شمالی معمولا کمکهای غذایی خارجی را نمی پذیرد چرا که معتقد است این غذا ها ممکن است روی افکار مردم اثرات نامطلوب بگذارد و باعث تهاجم فرهنگی علیه نظام کمونیستی شود .

 
سفر مردم کره شمالی به خارج از کشور مطلقا ممنوع است و هر کس مایل به دیدن خارج باشد به عنوان یک ضد انقلاب و عامل دشمن دستگیر می شود . حتی تلفن زدن به خارج از کشور هم می تواند منجر به تیرباران شخص تلفن کننده شود .
 
سفر خارجی ها نیز به داخل کره شمالی مطلقا ممنوع هست ، بجز کمونیستها و سوسیالیستهای ضد آمریکایی که از برخی از کشورهای دنیا به شکل گروهی و به صورت تورهای همبستگی! و برای شرکت در جشنهای دولتی به این کشور سفر می کنند . به ازای هر توریست هم یک نفر برای مراقبت و  بطور شبانه روزی در کنارش هست تا مبادا با کسی حرفی بزند. 
    
 
در کره شمالی حتی  خواب دیدن مردم هم کنترل میشود و دانش آموزان موظف هستند آخرین خوابهای سیاسی خود و والدینشان را به نمایندهء وزارت اطلاعات و امنیت در کلاسشان! گزارش کنند .

انتشار هر نوع خبر ناخوشایند  سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و غیره که مربوط به کره شمالی باشد ممنوع است . هر گونه انتقاد از نظام کمونیستی و مقامات آن نیز جرم تلقی میشود . دوازده روزنامه در این کشور منتشر می شوند اما خبرنگار ندارند! این روزنامه ها موظف هستند که هر روز خبرهایی که از وزارت اطلاعات و امنیت دریافت می کنند را عینا منتشر کننند . فقط برخی از مقالات آنها با هم فرق می کند

پخش و نمایش هر نوع فیلم و حتی کارتون خارجی در تلوزیون کره شمالی مطلقا ممنوع است پدیده اینترنت در کره شمالی وجود  ندارد و داشتن رادیوهایی که قادر به دریافت امواج خارجی باشند و یا  گیرنده های تلوزیونهای ماهواره ای و دستگاه فاکس جرم  است .  حتی موبایل و دوربین فیلمبرداری نیز جزو ابزار جاسوسی برای دشمن محسوب میشوند و دارنده اش می تواند با مجازات تیرباران در ملاء عام روبرو شود .

کمونیستهایی هم که به عنوان مهمان دولت کره شمالی و به منظور شرکت در جشنهای دولتی به آن کشور سفر می کنند باید به محض ورود، دوربین فیلمبرداری و موبایل  خود را تحویل بدهند و در وقت خروج از آن کشور تحویل بگیرند. حرف زدن با اتباع کره شمالی برای خارجی ها مطلقا ممنوع است و حتی اگر قیمت کالایی را هم بخواهند بپرسند این کار را  باید از طریق فردی که مراقب توریست است و او را قدم به قدم همراهی می کند، پرسیده شود.

مردم کره شمالی هیچ خبری از دنیای بیرون از کشورشان ندارند و تاکنون هیچ فیلم خارجی را در تلوزیونشان یا سینماهایشان ندیده اند . آنها نمی دانند که واقعا در دنیا چه می گذرد؟
 
چند سال پیش در دانشگاه پیونگ یانگ کره شمالی فیلم اولیور توئیست  که داستانش متعلق به دویست سال پیش است را برای دانشجویان نمایش داده بودند و گفته بودند حالا خودتان خیابانهای لندن را ببینید و  قضاوت کنید که ما پیشرفته تریم یا اروپایی ها؟
 
مقامات کره شمالی می گویند تماشای فیلمهای خارجی و بخصوص فیلمهای آمریکایی باعث تهاجم فرهنگی دشمن می شود . اصولا مقامات کره شمالی به تمام دنیا ) بجز چین ، روسیه ، کوبا ، لیبی ، سوریه و ونزوئلا ) می گویند دشمن.

در کره شمالی آموزش و پرورش رایگان است اما نود درصد از مطالب کتابها در وصف مقام رهبری کره شمالی و پدرش و نیز دستاوردهای حکومت کمونیستی است .

بهداشت و درمان هم رایگان است اما در بیمارستانهایش هیچ نوع دارو و امکاناتی وجود ندارد و بیماران صرفا برای مرگ و راحت شدن از دست زجر کشیدنهایشان به آنجا می روند .

مردم کره شمالی به ظاهر  در مسکن های رایگان زندگی می کنند اما خانه هایشان به سلول انفرادی بیشتر شبیه هستند  تا منزل و مسکن یک انسان .

هیچ کس حق داشتن ماشین شخصی را ندارد و هفتاد درصد مردم برای مسافرتهایشان از دوچرخه استفاده می کنند .

همهء مردم کره شمالی موظف هستند که با یونیفرم رسمی از منزل خارج شوند و یا آنکه علامت خاصی را روی پیراهنهایشان نصب کنند تا به این ترتیب وزارت اطلاعات و امنیت کشورشان بداند چه کسانی و با چه شغلها و موقعیتهایی در حال عبور و مرور  در کوچه ها و خیابانها  هستند .

در کره شمالی دو نوع پول رایج وجود دارد . یکی پولی که مردم آن کشور استفاده می کنند و یکی هم پولی که خارجی های مقیم آن کشور موظفند خرج کنند . سیستمهای امنیتی کره شمالی معتقدند که به این شکل می توان فهمید که چه کسی از دشمن و یا توریستهای خارجی پول گرفته یا با او معامله کرده است .
 
مردم کره شمالی موظف هستند که هر روز و قبل از شروع کار ابتدا در مقابل مجسمه های رهبر حکومتشان و پدر او تعظیم کنند و سپس به مدت ده دقیقه به سخنرانی های ضد آمریکایی رئیس یا مدیر یا معلمشان گوش کنند و بعد هم به مدت پنج دقیقه شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر دشمن بدهند و آنگاه کارشان یا درسشان را آغاز نمایند. این برنامه پنجاه سال است که هر روز صبح در سراسر کره شمالی اجرا می شود.

درآمد همه ی مردم در کره شمالی یکسان است و هر نفر معادل  ۴۸ هزارتومان در ماه حقوق می گیرد .

ورزشکاران کره شمالی قبل از اعزام به خارج از کشور و حضور در مسابقات خارجی ، ابتدا در کلاسهای عقیدتی و سیاسی شرکت می کنند و بعد خانواده هایشان به گروگان گرفته میشوند تا فرزند ورزشکارشان به کره برگردد . اگر کسی برنگشت ، همهء عزیزانش را یکجا تیرباران می کنند . وقتی هم برگشت اجازهء دیدن هیچ کس را ندارد و برای مدتی طولانی توسط نیروهای اطلاعاتی و امنیتی کره شمالی بررسی میشود تا مشخص گردد که در چند روزی که در کشورش نبوده آیا مورد تهاجم فرهنگی دشمن قرار گرفته است یا نه؟

مردم کره شمالی معتقد هستند که به دلیل اعتقادشان به کمونیسم و زندگی در یک کشور کمونیستی ، خوشبخت ترین انسانهای روی زمین هستند . از نظر عموم مردم بدبخت و مفلوک و بی خبر از دنیای کره شمالی مارکس و انگلس و لنین و استالین سازندگان تاریخ و تمدن بشری هستند . آنها تحت تاثیر بمبارانهای تبلیغاتی حکومتشان بر این باور هستند که رهبر سابقشان  ( کیم ایل سونگ ) بعد از مرگش به خورشید پیوسته و کار خوبی هم البته کرده است اما  اگر رهبری کنونی شان بمیرد نه تنها کره زمین بلکه منظومه شمسی نیز متلاشی خواهد شد! 

تنهاسایت کره شمالی که توسط وزارت اطلاعات و امنیت آن کشور اداره میشود صراحتا به زبان انگلیسی نوشته است که طبق کشف جدیدی که شده ، کیم ایل سونگ از همان ابتدا بخشی از خورشید بوده! وقتی کیم ایل سونگ مرد ، مرکز هواشناسی کره شمالی اعلام کرد به دلیل پیوستن رهبر بزرگ و بنیانگزار کبیر انقلاب کمونیستی کره شمالی به خورشید ، درجهء حرارت خورشید و طبیعتا گرمای جهان بطور ناگهانی بالا رفته است

سازمان حفاظت محیط زیست کره شمالی نیز اعلام کرد گروهها و دسته های انبوه و بی شماری از پرندگان به طرز شگفت انگیزی برای بنیانگزار انقلاب شکوهمند کمونیستی ادای احترام کرده اند.در آن زمان روزنامهء اطلاعات چاپ تهران این خبرها را عینا و به نقل از خبرگزاری ها منتشر کرد .

منبع:

http://www.bekhon.com


برچسب‌ها: پراکنده ها
[ شنبه 21 مرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

آفتاب: در فاصله کمتر از دو روز تا فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، وعده های سرخرمن مسئولان برای تنظیم بازار و مقابله با گرانی پوچ از کار درآمده است.

به گزارش «بازتاب»، تا کنون در جمهوری اسلامی کم سابقه بوده است که در آستانه ماه مبارک رمضان نه تنها قیمت ها با کاهش روبرو نشوند، بلکه افزایش شدید نیز بیابند، اما امسال با وجود درآمد هنگفت نفتی دولت در چند سال اخیر، سفره های مردم کوچک و کوچکتر شده است؛ به نحوی که برای بسیاری از خانواده ها، سیر کردن شکم فرزندانشان با حداقل غذاهای سالم، به یک نگرانی تبدیل گردیده است

افزایش شدید قیمت لبنیات، خرید شیر و ماست و پنیر را که از جمله غذاهای سالم در سفره های افطار بوده، مشکل کرده است. گوشت قرمز که چند ماه قبل از مرز 20 هزار تومان گذشت و باز هم در حال پیشروی است که با سبد غذایی خانواده های پایین تر از متوسط خداحافظی کرده و اکنون گوشت مرغ نیز که به جز با ایستادن در صف های معدود و طاقت‌فرسا و توام با دعوا و کشکمکش، نوع حدود 5 هزار تومانی آن یافت نمی شود، با قیمت هفت هزار تومان در دسترس مردم است.

قیمت بسیاری از میوه ها نیز حتی در میادین میوه و تره بار شهرداری حدودا دو برابر سال گذشته است و هندوانه در همین میادین قیمتی حدود 600 تومان، سیب بالای 1500 تومان و سایر میوه ها نیز اعیانی شده اند.

قیمت حبوبات نیز جهش بسیار یافته و آش رشته که قبلا غذایی ساده برای افطار بود، اکنون با گذر کردن قیمت حبوبات از مرز 4 هزار تومان و افزایش شدید قیمت رشته و سبزیجات غذایی گران شده است.

در این شرایط پس از حدود 18ساعت روزه داری، مردمی که حقوقی ثابت دارند و حقوقشان یک شبه و بر اثر با کفایتی!، لیاقت!! و امانتداری!!! مسوولانشان مانند قیمتها بالا نمی رود، چه باید بکنند؟

آیا جواب تشنگی و گرسنگی فرزندانشان را با اشاره کردن به همایش های چندصد میلیونی و سفره های رنگین مسئولان کشور می توانند بدهند؟

آیا مسئولانی که حقوق شخصی شان چند میلیون تومان است و بسیاری از هزینه هایشان نیز از محل تنخواه دفترشان پرداخت می شود، می توانند احساس پدری را که شرمگین صورت زرد و نحیف فرزندان خود است، درک کنند؟

منبع:

http://www.aftabnews.ir

 


برچسب‌ها: پراکنده هافقر
[ شنبه 1 مرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

اینجا تهران است؛ پایتخت رویا‌ها و افسانه‌های واقعی. ساعت روی‌‌ همان اعداد همیشگی چرخ می‌زند و هوا نیز‌‌ همان هوای دود‌ گرفته همیشگی است اما شاید هیچگاه تهران را از این نما ندیده باشید… اصلا نگران نباشید گرانی نداریم و امسال 10% کاهش قیمت داریم

تی‌شرت‌های ارزان ۲۰۰ هزار تومانی!
پاساژ جام‌جم یکی از مکانهایی ست که می‌تواند رنگ چهره‌تان را عوض کند. این پاساژ درست مقابل سازمان صدا و سیما یا‌‌ همان تلویزیون ملی قرار دارد؛ یعنی جایی که مدیران دولتی روبه‌روی دوربین آن می‌نشینند و می‌گویند همه چیز خوب است و هیچ مشکلی در اقتصاد ایران وجود ندارد.
وارد پاساژ که می‌شوی، بوتیک‌ها گوش تا گوش یک سالن بزرگ را پر کرده‌اند. در این پاساژ، ارزان‌ترین کالا تی‌شرت است که می‌توان با قیمت ۲۰۰ هزار تومان خریداری کرد؛ البته تی‌شرت صد هزار تومانی نیز در این پاساژ پیدا می‌شود ولی فروشندگان شما را از خرید کالاهای بی‌کیفیت منع می‌کنند!
ارزان‌ترین شلوار جین این پاساژ، ۴۵۰ هزار تومان و ارزان‌ترین کمربند‌ها صد هزار تومان قیمت دارند. شما می‌توانید هر پیراهن را نیز در این بازار حداقل ۲۰۰ هزار تومان خریداری کنید.
هر جفت کفش در این پاساژ تا سه میلیون تومان هم قیمت دارد؛ البته کفش ۲۰۰ هزار تومانی نیز هر از گاهی در ویترین این پاساژ خودنمایی می‌کند اما به نظر می‌رسد مشتریان تمایلی برای خرید آن ندارند.
یکی از فروشندگان این پاساژ می‌گوید: «مشتریان کفش در این پاساژ به طور میانگین کفش‌هایی بالا‌تر از یک و نیم تا دو میلیون تومان خریداری می‌کنند»
ارسلان که حدود ۳۰ سال دارد، ادامه می‌دهد: «این قیمت‌ها خیلی هم بالا نیست و افراد زیادی هم متقاضی خرید این اجناس هستند»
او همچنین می‌گوید که «هر کسی نباید برای خرید به این پاساژ بیاید چون اینجا جای هر کسی نیست»

 پاساژ مریم آخر دنیاست!
می‌گوید شما مرا سیاوش صدا کنید. به او می‌گوییم ما از پاساژ جام‌جم می‌آییم. می‌خندد و می‌گوید: «آنجا همچنین رونقی ندارد اما اینجا آخر دنیاست باید پول‌های خود را بگذارید و بروید»
در این بازار یک پیراهن مردانه حداقل ۸۰۰ هزار تومان قیمت دارد. فروشندگان همه یکصدا می‌گویند اجناسشان از بهترین‌های دنیاست ولی به سختی می‌توان این ادعا را باور کرد.
سیاوش در مورد مشتریان خود می‌گفت: اکثر مشتریان من از جوانان متمول شهر هستند که یا برای تفریح یا برای چشم و هم‌چشمی از این بازار خرید می‌کنند»
کمی سخت است که باور کنیم در این بازار، شلوار پارچه‌ای تا یک و نیم میلیون تومان قیمت دارد یا کفش زنان با مارک گوچی و مانگو و زارا هر کدام با حداقل ۹۰۰ هزار تومان به فروش می‌رسند.
کیف‌های زنانه نیز در این بازار ۸۰۰ الی ۸۵۰ هزار تومان قیمت دارند و در برخی مغازه‌ها کفش‌های زنانه دو میلیونی نیز پیدا می‌شود.
فروشندگان کیف و کفش زنانه می‌گویند برخی افراد در این بازار فقط در یک پروژه خرید بیش از ۱۳ الی ۱۴ میلیون کیف و کفش یا البسه دیگر خریداری می‌کنند. شال‌های مردانه شاید ارزان‌ترین کالای این پاساژ باشد که می‌توان با ۱۸۰ هزار تومان صاحب یک شال شد.

بیرون؛ شما خریدار نیستی!
اما کمی آن‌سو‌تر از پاساژ مریم، پاساژ محمودیه قرار دارد که به قطب ساعت‌های لوکس پایتخت مشهور است. از مریم که در نوک بینی خیابان فرشته قرار دارد به پاساژ محمودیه می‌رویم؛ جایی که در‌‌ همان بدو ورود یکی از مشتریان مقابل پرسش ما می‌گوید: «شما خریدار نیستید» و با لبخندی تلخ ما را به بیرون مغازه هدایت کرد.
در اینجا زمان روی قیمت‌ها ایستاده است. ساعت کمتر از یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان در این پاساژ پیدا نمی‌شود و ساعت‌های تگ هویر و رولکس با قیمت‌های ۴۰ میلیون تا ۱۷۰ میلیون تومان پشت ویترین خودنمایی می‌کنند.
بالاخره این هم بخشی از شهر ماست. جایی که در آن خط فقر یک میلیون تومان است و حداقل حقوق کارمندان و کارگرانش به ۴۰۰ هزار تومان نمی‌رسد ولی می‌شود ساعت‌های رولکس ۱۷۰ میلیون تومان هم پیدا کرد.

  یاد بازار مسکن می‌افتیم، جایی که در آن رویای خانه‌دار شدن سر به فلک می‌زند و به اندازه قیمت تنها یک ساعت ۴۰ میلیون تومان می‌توان در آن صاحبخانه شد.
دوباره از روبه‌روی پاساژ جام‌جم رد می‌شویم و از مقابل نرده‌های تلویزیون ملی عبور می‌کنیم. شاید‌‌ همان لحظه یک مدیر اقتصادی به دوربین‌ها می‌گوید: فاصله طبقاتی نداریم، شایعه نسازید..

حالا شما اگر نظری دارید حتما بگذارید..

به نقل از:http://farsitools.mihanblog.com


برچسب‌ها: پراکنده ها
[ پنج شنبه 18 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]


دكتر محمد مصدق دو پسر و سه دختر داشت. دو تا از دختر ها ازدواج كردند كه یكی همسر دكتر احمد متین دفتری شد كه در حادثه ی هوایی نزدیك تهران از بین رفت، دومی ضیاء اشرف كه با خانواده ای معروف ازدواج كرد و سومی خدیجه است. فرزندان ذكور دكتر مصدق غلامحسین و احمد بودند كه غلامحسین متخصص زنان بود و احمد تا معاونت راه رسید و اما سرگذشت خدیجه كه پس از كودتای 28 مرداد دچار بیماری روحی شدید شد. دكتر مصدق تا واپسین دم حیات نگران خدیجه بود و به بچه های خود توصیه كرد كه مواظب وی باشند. تا موقعی كه دكتر غلامحسین و احمد پسران وی حیات داشتند مواظب او بودند و هزینه ی درمان او را تأمین می كردند ولی اكنون دختر دكتر مصدق، فرزند نخست وزیر ملی و قهرمان ایران، تنها و فرسوده و فقیر در گوشه ی یكی از آسایشگاه های دولتی سویس در میان عده ای بیمار روانی با هزینه ی دولت سویس به سر می برد، زهی تأسف..

یكی از ایرانیان كه با دختر دكتر مصدق دیدار كرده بود در نامه ای می نویسد:

به نام یك ایرانی دل سوخته كه از این آسایشگاه بازدید كرده و از نزدیك با خدیجه به گفتگو نشسته است، به شرح این دیدار می پردازم:

« در جستجو برای یافتن خاطره هایی از مصدق، در سویس خانه ای را پیدا می كنم كه مصدق دوران دانشجویی اش را در آن گذرانده است. می كوشم اطلاعات بیشتری كسب كنم كه می شنوم دختر وی خدیجه مصدق، آخرین و تنها بازمانده ی خانواده ی قهرمان ملی، سالهاست كه در آسایشگاه بیماران روانی نوشاتل، به هزینه ی دولت سویس در نهایت فقر و تنگدستی به زندگی ادامه می دهد.
بالأخره با آسایشگاه بیماران روحی تماس می گیرم. با بی اعتنایی پرستاری مواجه می شوم كه می پرسد: "چه نسبتی با وی دارید؟" می كوشم برای وی توضیح دهم كه‌ "پدر این بانوی سالمند نخست وزیر ملی ایران بوده است و خدمات او به كشورش هرگز از خاطر میلیون ها ایرانی نمی رود و به همین دلیل است كه می خواهم دختر وی را ببینم." پرستار با لحنی استهزاء آمیز می خندد و از پشت تلفن می گوید پس چرا ایرانیان از این دختر قهرمان ملی سراغ نمی گیرند و بالاخره می گوید باید از پزشك معالج وی اجازه بگیرم. پس از چند لحظه اجازه ی ملاقات می دهد. می پرسم چه چیز هایی لازم دارد تا برایش
تهیه كنم و قرار ساعت 5 بعد از ظهر را می گذارم.
در وقت تعیین شده به آسایشگاه سالمندان می روم. به دفتر می روم و می گویم برای ملاقات چه كسی آمده ام. دكتر به پرستار دستوراتی می دهد.
چند لحظه بعد پرستار با بانویی سالخورده كه باید بین 60 تا 70 سال داشته باشد، وارد می شود. به طرفش می روم و به او ادای احترام می كنم. احساس می كنم این ادای احترام از جانب میلیون ها ایرانی تقدیم مصدق می شود كه هنوز خاطره ی فداكاری های او را فراموش نكرده اند. پرستار می پرسد: "می خواهید در اتاقش صحبت كنید یا همین جا؟" پاسخ را به او واگذار می كنم. خدیجه دختر دكتر مصدق می گوید همین جا. دسته گلی را كه برای او آورده ام می گیرد به او می گویم كه ایرانی هستم و اگر كاری دارد حاضرم برایش انجام دهم. اما فقط تشكر می كند. پس از چند لحظه بی آنكه چیزی بخواهد یا حرفی زده باشد، فقط یك بار دیگر تشكر می كند و از اتاق بیرون می رود. وقتی شماره ی اتاقش را می پرسم، می ایستد و شمرده می گوید "صد و هفده." بعد خدا حافظی می كند و دسته گل را پس می دهد. می پرسم "مگر گل دوست ندارید؟" پاسخش فقط تشكر است. به عقیده ی من این درست ترین پاسخی بود كه او داد. زیرا 49 سال از احوال تنها بازمانده ی مصدق قهرمان ملی بی خبر بوده ایم و او را به حال خود رها كرده ایم و به عنوان یك ایرانی او را فراموش كرده ایم."
با بغضی جان سوز در گلو به دفتر آسایشگاه بر می گردم، دسته گل را به پرستار می دهم. می گوید: "چه شانسی!"
علت بیماری اش به سال 1319 برمی گردد. عصر روز پنجم تیر ماه سه نفر در تجریش در باغ معروف کاشف السلطنه که دکتر مصدق برای زندگی همسر و فرزندانش اجاره کرده بود، می روند و سراغ او را می گیرند. دکتر مصدق دو روز پیش از آن برای دیدار با خانواده اش از احمد آباد به تهران آمده بود. مصدق از 1306 که در واقع مغضوب رضا شاه شده بود به تبعید خود خواسته تن داده بود و در ملک خود در احمد آباد به کشاورزی مشغول بود. سه نفر را می پذیرد. یکی رئیس کلانتری تجریش و دو نفر مامور مخفی شهربانی بودند... او را بازداشت می کنند و در 17 تیر قرار می شود او را به مشهد بفرستند تا به بیرجند برده شود. خانواده ی او برای آخرین دیدار جلوی ساختمان شهربانی میروند. خدیجه هم که 13 سال دارد با آنهاست. مصدق را می آورند او را کت بسته و طناب پیچ کرده بودند. خدیجه که همیشه پدر را در کسوت و شرایطی دیگری دیده بود وقتی او را در چنین وضعی می بیند که طناب پیچ شده و از خشم فریاد می زند ناله ای می کند و بیهوش می شود. این سر آغاز بیماری اوست که حواسش را به کلی از دست می دهد و حتی معالجه در سویس هم کار ساز نمی شود.
از این پرستار می پرسم هزینه ی نگهداریش چگونه تأمین می گردد؟ پاسخ او مثل پتكی بر سرم فرود می آید. هیچ كس برای وی پولی نمی فرستد. "تمام اعضای خانواده ی او مرده اند. ما به سفارت ایران اطلاع دادیم و از آنها خواستیم كه مخارج وی را تأمین كنند، ولی قبول نكردند و پاسخی ندادند. در حال حاضر آسایشگاه بر خلاف رسم جاری خود علاوه بر تحمل مخارج وی ماهانه حدود صد فرانك هم به وی می پردازد تا اگر چیز خاصی لازم داشته باشد تهیه كند." پرستار اضافه می كند من تعجب می كنم " ایران یك كشورثروتمند است و همین حالا هم دولت ایران دارد یك رستوران 6 میلیون فرانكی در ژنو میسازد، ولی برایش دشوار است هزینه ی یك بیمار را بپردازد. مگر شما نمی گویید پدر وی نخست وزیر بزرگی در تاریخ ایران بوده است؟!"
با قلبی پر از اندوه از آسایشگاه خارج می شوم. كنار دریاچه به ساحل چشم می دوزم. به یاد مردی می افتم كه در دوران نخست وزیری اش حتی از دریافت حقوق ماهانه خودداری می كرد و سفر های خارجی اش را با هزینه ی خودش انجام می داد.
به هر حال واقعیت این است كه هم اكنون خدیجه ی مصدق در شرایط نامساعد اما با وقار و آرامش در یك آسایشگاه روانی بدون هیچ گونه در آمدی در سویس روزگار می گذراند و مهمان دولتی بیگانه می باشد. »


"بر گرفته از كتاب دكتر محمد مصدق نوشته ی محمود ستایش"

 

 

منبع:انجمن علمی پردیس-کوروش کبیر-http://forum.pacyrus.com


برچسب‌ها: پراکنده ها هم گوهران کمک
[ پنج شنبه 4 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

این مرد، ۲۲ سال در یک گودال تاریک زندگی می کرد!

زندگی در یک گودال تنگ و تاریک حتی برای مدتی کوتاه شاید برای خیلی‌ها کابوسی مرگبار باشد اما جواد الشماری سال‌های زیادی در این شرایط سخت زندگی کرد تا بتواند از مرگ حتمی جان سالم به در ببرد. در حقیقت این مرد عراقی که در دوران حکومت صدام بر عراق به مرگ محکوم شده بود، برای نجات جان خودش تصمیم گرفت که به این گودال تاریک پناه ببرد و مدتی را در آنجا سپری کند. غافل از اینکه این مدت کوتاه به 22 سال طولانی تبدیل شد تا اینکه بالاخره در سال 2003 و با سقوط رژیم صدام از این گودال خارج شد تا مثل بقیه مردم بدون‌ترس و هراس زندگی کند. با اینکه چیزی حدود 9 سال از آزادی الشماری می‌گذرد اما هنوز هم خیلی‌ها داستان زندگی شگفت‌انگیز او را برای هم تعریف می‌کنند و این مرد عراقی بین هموطنانش چهره شناخته شده و معروفی است... 


برچسب‌ها: پراکنده ها
ادامه مطلب
[ سه شنبه 26 ارديبهشت 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

ادعا می شود:

- مردمی هستیم صاحب اخلاق و انسانیت با پیشینه ای درخشان در این زمینه. چون سعدی به عنوان یکی از صدها شاعر و اندیشمند دیگر ایرانی می فرماید:

بنی آدم اعضای یک پیکرند/که در آفرینش ز یک گوهرند

و این بر سر در سازمان ملل متحد حک شده است و ...

بسیار خوب. حرفی نیست ولی می خواهم پرسشی را با شما در میان بگذارم:

معلّم به چه کسی درس می آموزد؟ پرسش ساده ای است. آری.. به شاگردانی که نمی دانند. این درست. ولی نکته ی ظریفی در آن نهفته است. اینکه سعدی و دیگر اندیشمندان معلّمانی بوده اند که برای شاگردان نادان خود که همان مردم باشند؛ درس می داده اند. آری. سعدی و امثال او برای کسانی که خود به هم گوهری و انسانیت و مهربانی و کمک به همنوع باور داشته باشند؛ درس نمی دهند و دیگر چیزی برای آموختن ندارند. معلّم برای آن کس که نمی داند؛ سخن می گوید. شاید ایراد گرفته شود که چه بسا سعدی این بیت و یا دیگر ابیات مروّج فضیلت های انسانی اش را در مواردی خاصّ و ماجراهایی که در ضمن آن نشانی از نامهربانی دیده؛ سروده باشد. ولی.. ولی بگذارید رو راست باشیم. در ادبیات ملل گوناگون؛ شاید بتوان به جرات گفت که ادبیات ایران زمین یکی از غنی ترین ها در موضوعات اخلاقی است:

سراسر کتاب حجیم مثنوی معنوی جلال الدین مولوی را چیزی بیشتر از آموزه های انسانی و فضایل اخلاقی تشکیل نمی دهد.

دیوان رودکی نیز به عنوان پدر شعر فارسی به همین گونه،

رباعیات خیام نیز عرصه ای است برای تشویق به اندیشیدن فرد فرد بشر و البته برای جماعت ایرانی که بیش از آنکه اهل اندیشیدن باشند؛ اهل پیروی و اطاعت بوده اند.

با اندکی تعمّق در این باره می توان دلایل و مدارک دیگری را آشکار ساخت. از جمله در فرهنگ مذهبی. به روشنی می توان دید که در فرهنگ مذهبی مردمان این سرزمین-ایران- شاید بیشتر از هر موضوع دیگری به فضایل اخلاقی توجه نشان داده شده است. به راستی چرا؟ چرا اینگونه است؟ آیا این عرضه ی بسیار بسیار فراوان این کالا، به دلیل تقاضا و احساس نیاز بسیار شدید برای آن نیست؟

آیا چنانچه مردم خود از اخلاق و انسانیت و فضایل رفتاری بهره ی کافی داشتند؛ اندیشمندان و روشن فکران اوقات گران بهای خود را صرف به نگارش درآوردن آثاری با این مضامین می کردند؟

آیا اگر اعتقادات دینی و مذهبی جایگاه مهمی در قلب و رفتار مردم داشت؛ دیگر نیازی به این همه تبلیغ و ترویج بود؟ آیا این همه خدا خدا کردن دلیل بر خلاء اعتقاد به آن نیست؟

آیا اگر کتاب و مطالعه در نزد این مردم ارزشی داشت؛ آنگاه در وصف آن، کودک دبستانی لازم بود شعر « یار مهربان » را از بر نماید؟

آیا وقتی همه جا، سخن از عدالت است؛ معنایش جز این است که این خاک؛ تشنه ی عدالت و دادگستری است؟

و آیا.. آیا دعای داریوش بزرگ که: ایزدا سرزمینم را از دروغ به دور دار؛ نمی رساند که وی در میان مردمانی دروغگو می زیسته است؟

و اکنون در سرتاسر جهان:

آیا این همه فریاد زدن از حقوق بشر و صلح و آزادی و برابری و مبارزه با تروریسم، بدان دلیل نیست که این چیزها فقط در اوهام و اتوپیاهای مصلحان وجود داشته و دارند؟

و این گزاره ی بدیهی، تز من است:

در بیابان بیشتر سخن از جرعه ای آب است و در دریا بیشتر سخن از پاره ای خشکی..

***

در این صحرای پر وحشت

رفاقت کیمیای جرعه ی آبی است

در این دریای پر نیرنگ

صداقت خشکی گم گشته ی پرتی است..


برچسب‌ها: پراکنده هانقد
[ جمعه 26 اسفند 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

اقامتگاه اسرارآمیز «معمر قذافی»، دیکتاتور لیبی در «باب العزیزیه» شهر طرابلس، پایتخت کشور آفریقایی لیبی واقع شده و در داخل آن نقاشی های انتزاعی بر روی دیوارها و مبل های چرمی قابل مشاهده است.

این اقامتگاه همچنین دارای باغی بزرگ با فوّاره ها و مجسمه های زیبا، سالن بازی بچه ها، استخری بزرگ و زیبا، دو رستوران، سالن های ورزشی، چندین چادر و یک بیمارستان مجهز است.

همچنین در عمق 40 متری باب العزیزیه و در سطح زیرین اقامتگاه اسرارآمیز قذافی، پناهگاهی بسیار بزرگ قرار دارد که دهها سال از ساخت آن می گذرد، هرچند که در هفته های گذشته بخش هایی از آن تخریب شده است.

این پناهگاه که با سقوط طرابلس از سوی انقلابیون کشف شد، توسط قذافی و خانواده اش در جهت حفظ امنیت شخصی آنها بنا شده، این در حالی است که در روزهایی که از سقوط طرابلس می گذرد، اقامتگاه اسرارآمیز قذافی و همچنین قصر دخترش، «عایشه»، روزانه میزبان هزاران گردشگر هستند.

منبع: ایسنا

 


برچسب‌ها: پراکنده هادورترینان
[ شنبه 13 اسفند 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

قصر زیبای «زین العابدین بن علی»، دیکتاتور تونس موسوم به قصر «سیدی بوسعید» که در حومه ی شمالی پایتخت این کشور واقع شده، یکی از زیباترین قصرهای قاره ی آفریقا بوده و قرار است در آینده ی نزدیک با تبدیل شدن به یک موزه، به یک مقصد گردشگری تبدیل شود.

در این قصر پس از فرار دیکتاتور تونس به «عربستان سعودی»، مقادیر زیادی آثار تاریخی نیز کشف شدند که در آینده ی نزدیک به نمایش در می آیند.

 

منبع: ایسنا


برچسب‌ها: پراکنده هادورترینان
[ شنبه 13 اسفند 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

قصر رومی «صدام حسین»، دیکتاتور عراق بر فراز تپه ای در نزدیکی شهر «هیلاه» در 60 مایلی غرب «بغداد»، پایتخت کشور آسیایی عراق به سبک قصرهای رومی ساخته شده، از مدتی قبل به یک هتل بسیار مجلل و جاذبه ی گردشگری تبدیل شده و روزانه پذیرای هزاران گردشگر است.

هزینه ی فقط یک شب اقامت در این قصر که بسیار مورد علاقه ی صدام بود، 220 دلار است، هرچند که بازدید از آن رایگان است.

دولت عراق همچنین قصد دارد 9 قصر دیگر صدام را که در کنار محوطه های تاریخی مشهور عراق از جمله شهر تاریخی بابلیان یا مشرف به رود فرات هستند و تا کنون مورد استفاده ی نیروهای امریکایی بوده اند را به هتلهای بسیار مجلل تبدیل کنند، این در حالی است که لوازم و مبلمان بخش اعظم این قصرها در سال 2003 میلادی و در زمان حمله ی آمریکا به عراق توسط مردم عراق غارت شده یا بدلیل نگهداری نامناسب توسط سربازان آمریکایی، به شدت صدمه دیده اند.

منبع: ایسنا

 


برچسب‌ها: پراکنده هادورترینان
[ شنبه 13 اسفند 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

اعلاميه مطبوعاتی به ارتباط قتل های زنان در ولايات كندز و بغلان

كميسيون مستقل حقوق بشر افغانستان، در مورد وضعيت حقوق بشری زنان در كشور، ابراز نگرانی می نمايد

كابل؛ 12 دلو 1390 برابر با 1 فبروری 2012

كميسيون، قتل های خود سرانه و عامدانه زنان در ولايات كندز و بغلان را خلاف قوانين نافذه كشور، اساسات دين مقدس اسلام و خلاف موازين حقوق بشری دانسته و انرا با لحن شديد محكوم مينمايد.

به اساس گزارشات رسيده از ولايات كندز و بغلان، يك زن 22 ساله بنام ستوری بنت محمد سرور خان؛ باشنده قريه چهار توت ولسوالی خان آباد ولايت كندز توسط شوهرش شير محمد ولد دين محمد؛ باشنده قريه محفلی ولسوالی خان آباد اين ولايت؛ به تاريخ 5/11/1390  خفك شده و به قتل رسيده است كه قاتل فرار نموده و به گروه مسلح مخالف دولت پيوسته است. همچنان موازی با اين حادثه المناك؛ يك خانم ديگر بنام فاطمه 26 ساله بنت راز محمد؛ مسكونه قريه تورانی ولسوالی بغلان مركزی به تاريخ 11/11/1390 توسط شوهرش باز محمد ولد شاه محمد در ابتدا خفك شده و بعدا بالايش آب جوش انداخته شده است. و قاتل در نظارت خانه قومندانی امنيه ولسوالی بغلان مركزی ميباشد.

در افغانستان موارد متعدد و مختلف ازين گونه اقدامات عامدانه،  خود سرانه و مخصوصا قتل های ناموسی اتفاق افتاده كه در اين ميان زنان مظلوم  بدون موجب حق حيات خود را بصوت وحشيانه و غير انسانی از دست ميدهد.

كميسيون مستقل حقوق بشرافغانستان ضمن محكوميت شديد اين جنايت هولناك؛ از دولت افغانستان، نهاد های ذيربط ملی و بين المللی جدا ميخواهد تا قاتلان و عاملين اين گونه رويداد را به پنجه قانون بسپارد.

 

با احترام

  کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان 

 


برچسب‌ها: پراکنده هاحقوق بشر
[ جمعه 12 اسفند 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

 

سوریه که زمانی مرکز امپراتوری اسلامی بود، قلمروی است که در گذشته مورد تهاجم و اشغال تقریبا همه قدرتهای بزرگ قرار گرفته است، از جمله رومی‌ها ، مغولها ،صلیبیون و ترکها.

سوریه کشوری است با جلگه های حاصلخیز، صحرا و کوهستان که در آن گروههای نژادی و مذهبی گوناگونی از قبیل کردها، ارمنی ها، آسوری ها، شیعیان علوی و دروزی ها زندگی می کنند. اما اعراب سنی بخش اعظم جمعیت را تشکیل می دهند.

سوریه کنونی در سال ۱۹۴۶ استقلال خود را از فرانسه بدست آورد. اما در پی آن، به ویژه به دلیل منافع متضاد گروههای مختلف در جامعه، شاهد دورانی از بی ثباتی سیاسی بود.

سوریه و مصر برای مدت کوتاهی (۶۱-۱۹۵۸) در دوران ریاست جمهوری جمال عبدالناصر در مصر، اتحادیه ای را تشکیل دادند. ولی با وقوع یک کودتای نظامی، سوریه مجددا راه استقلال کامل را در پی گرفت.

در سال ۱۹۶۳ حزب پان عرب بعث، که تحت کنترل علوی‌ها است، قدرت را به دست گرفت و تا به امروز در کشور حکمرانی می کند.

حکومت بعثی، به ویژه در دوران حافظ اسد، در عرصه داخلی با حکمرانی اقتدارگرایانه و در عرصه بین المللی با سیاستی شدیدا ضد اسرائیلی توصیف شده است.

در سال ۲۰۰۵ و پس از ترور رفیق حریری نخست وزیر لبنان، سوریه به شدت از سوی جامعه بین المللی تحت فشار قرار گرفت تا ارتش خود را از لبنان خارج کند.

گزارش سازمان ملل متحد مقامات سوری و سیاستمداران لبنانی تحت حمایت سوریه را به دخالت در این ترور متهم کرد. حکومت سوریه این اتهام را رد می کند.

در داخل کشور حکومت بعث هرگونه مخالفتی را به شدت سرکوب می کند. گمان می رود که در سال ۱۹۸۲ هزاران نفر در سرکوب قیام اخوان مسلمین در شهر حما، کشته شده باشند.

پس از مرگ حافظ اسد در سال ۲۰۰۰ فضای سیاسی در سوریه اندکی بازتر شد و در نتیجه دهها زندانی سیاسی آزاد شدند. اما تضمین حداقل آزادی های سیاسی و تعدیل کنترل مطلق حکومت بر اقتصاد هنوز عملی نشده است.

در عرصه جهانی انزوای حکومت سوریه رو به افزایش بوده و در سالهای اخیر به اتهام حمایت از شورشیان در عراق به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است. در مقابل سوریه دولت آمریکا را متهم می کند که در تلاش برای سرنگون کردن حکومت این کشور است.

سوریه یکی از دشمنان اصلی اسرائیل است و از چند گروه تندرو که با اسرائیل می جنگند حمایت می کند. در ماههای اخیر نشانه هایی از انجام مذاکرات غیر مسقیم بین دو کشور و با میانجیگری ترکیه به چشم می خورد. دور قبلی مذاکرات بین این دو کشور در سال ۲۰۰۰ و به خاطر اختلاف بر سر خط مرزی در بلندی های جولان به شکست انجامید.

منبع: http://www.bbc.co.uk

 


برچسب‌ها: پراکنده ها
[ پنج شنبه 4 اسفند 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

کمتر کسی هست که با سایت یوتیوب آشنایی نداشته باشد. شاید بتوان گفت که این سایت یکی از بزرگترین سایت های به اشتراک گذاری ویدئو و کلیپ است ولی با این وجود دانلود از این سایت هماره یکی از مشکلات کاربران بوده است چرا که یوتیوب خود تمهیدی برای این امر پیش بینی نکرده است و کاربران معمولاً از نرم افزارهای گوناگونی که اکثراً دارای مشکل می باشند استفاده می نمایند. در این پست روش جالبی را برای دانلود از این سایت قرار می دهم که خود تازه از طریق سایت فان کلوپ از آن اطلاع پیدا کرده ام و می توانم درستی آن را نیز گواهی دهم.


برای
دانلود از یوتیوب باید سری به سایت clipconverter بزنید. در این سایت کافی است فقط URL (آدرس) ویدیوی سایت یوتیوب را در این سایت وارد کنید و فایل خود را با فرمت دلخواه تحویل بگیرید. آدرس فایل سایت یوتیوب شما می تواند به طور مثال این طور باشد:

 

http://youtube.com/watch?v=y9oIZpFFyIY

 


این
سایت یک ابزار رایگان برای تبدیل هر نوع صدا یا تصویر به فرمت های شناخته شده است. سرویس های پشتیبانی شده کنونی: دانلود مستقیم از یوتیوب YouTube ، ویدیو های گوگل، Sevenload، MySpace و ... . این ابزار سریع و دقیق شما را قادر می سازد که ویدیوهای دلخواه تان را از یوتیوب بر روی گوشی موبایل، PSP iPhone و هر دستگاه دیگر ذخیره کنید.

طریقه تبدیل و دریافت ویدیوی یوتیوب YouTube از
سایت
1. آدرس فابل یوتیوب را در بخش 'URL' وارد کرده و دکمه ادامه را کلیک کنید.
2. نوع تنظیمات ویدیو را انتخاب کنید. حالت پیش فرض هم می تواند خوب باشد.
3. دکمه 'START' را در پایین صفحه برای شروع کار فشار دهید.
4. مدتی ممکن است طول بکشد. سپس می توانید فایل را دریافت کنید.

در ضمن این سایت از زبان فارسی نیز پشتیبانی می کند، برای تغییر زبان سایت کافی است در بالای سایت پرچم کشور ایران را انتخاب کنید.


برچسب‌ها: پراکنده ها
[ جمعه 28 بهمن 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

این نوشته نامه ای است كه شادروان میرزا محمد الویری به شادروان احمدخان امیر حسینی سیف الممالك فرمانده فوج قاهر خلج نوشته كه آغازتا پایان نامه همه از حروف بی نقطه الفبا برگزیده و در نوع خود از شاهكارهای ادب زبان پارسی به شمار می آید. انگیزه نامه و موضوعش کمی در آمد و بسیاری خرج و تنگی زندگانی بوده است. این نامه در زمان ناصرالدین شاه قاجار می باشد.

خوب است بدانید دو خطبه که به حضرت علی منسوب است در کتاب چهادده معصوم عماد زاده آمده است که یکی بی نقطه و دیگری بی الف است.
البته چون خطبه نماز جمعه نیست و برای اثبات توانایی ایشان در شعر عرب بوده در نهج البلاغه نیست .
« سر سلسله امرا را كردگار احد، امر و عمر سرمد دهاد. دعا گو محمد ساوه ای در كلك و مداد ساحرم و در علم و سواد ماهر. ملك الملوك كلامم و معلم مسائل حلال و حرام. در كل ممالك محروسه اسم و رسم دارم. درهرعلم معلم و در هراصل مؤسسم .در كلك عماد دومم درعالم، درعلم وحكم مسلم كل امم سرسلسله اهل كمالم اما كوطالع كامكار و كو مرد كرم؟

دلمرده آلام دهرم. كوه كوه دردها در دل دارم. مدام در دام وام، و علی الدوام در ورطه آلام دهرم هر سحر و مساء در واهمه و وسواس كه مداح که گردم و كرا واسطه كار آرم كه مهامم را اصلاح دهد و دو سه ماهم آسوده دارد. مكرر داد كمال دادم و در هر مورد مدح معركه ها كردم. همه گوهر همه در، همه لاله همه گل، همه عطار روح همه سرور دل، اما لال را مكالمه و كررا سامعه و كور را مطالعه آمد. همه را طلا سوده در محك ادراك آورده احساس مس كردم و لامساس گو آمدم. اما علامه دهرم، ملولم و محسود و عوام كالحمار محمود و مسرور ... لا اله الا الله وحده وحده. دلا در گله مسدود دار در همه حال كه كارهای همه عكس مدعا آمد علاوه همه دردها و سرآمد كل معركه ها عروس مهر در آرامگاه حمل در آمد. عالم و عام لام و كرام، صالح و طالح، صادر و وارد، كودك و سالدار، گدا و مالدار، همه در اصلاح اهل و اولاد و هر كس هر هوس در معامله و سودا دارد آماده و اطعمه و هر سماط گرد آورده، حلوا و كاك، سركه و ساك، كره و عسل، سمك و حمل، گرمك و كاهو، دلمه و كوكو، امرود و آلو، الی كلم كدو، همه در راه، مكر دعاگو كه در كل محرومم و در حكم كاالمعدوم. اگر موهوم و معلول معدل سه صاع و دو درم ارده گردد حامد و مسرورم. مگر كرم سر كار اعلی كه سرالولد و سرالوالد در او طلوع كرده و دادرس آمده، درد ها دوا، وامها ادا و كامها روا گردد.

له طول عمر كطول المطر سواء له الدرهم، و كه المدر دهد مرد را كام دل كردگار همه عمر آسوده و كامكار دل آرا همه كار و كردار او ملك در سما مادح كار او طول الله عمره و دمره حاسده، هلك اعداءه، اعطه ماله، اصلح احواله و اسعد اولاده مادام السماء. »
 
منبع:http://farsibooks.ir
 
 


برچسب‌ها: پراکنده ها
[ جمعه 28 بهمن 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]


برچسب‌ها: عکسپراکنده ها
[ یک شنبه 23 بهمن 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]


برچسب‌ها: عکسپراکنده ها
[ یک شنبه 23 بهمن 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

دوستان از این پس قصد دارم در وبلاگ، مطالب و اشعاری نیز به زبان کردی قرار دهم و در واقع می خواهم بخشی را نیز به زبان کردی اختصاص دهم. هموطنانی نیز که بخواهند ترجمه ی مطالب یا اشعار را به زبان فارسی داشته باشند، می توانند کامنت بگذارند که به درخواست آنها ترتیب اثر داده شود.


برچسب‌ها: پراکنده ها
[ شنبه 22 بهمن 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

 

توی کتاب «سه سال در دربار ایران» نوشته دکتر فووریه٬ پزشک مخصوص ناصرالدین شاه مطلبی نوشته شده که پاسخ این مسئله یا این ضرب المثل رایج بین ماست.
او نوشته:
ناصرالدین شاه سالی یکبار (آنهم روز اربعین) آش نذری می​​پخت و خودش در مراسم پختن آش حضور مییافت تا ثواب ببرد.
در حیاط قصر ملوکانه اغلب رجال مملکت جمع می شدند و برای تهیه آش شله قلمکار هریک کاری انجام می دادند. بعضی سبزی پاک میکردند. بعضی نخود و لوبیا خیس می کردند. عدهای دیگهای بزرگ را روی اجاق میگذاشتند و خلاصه هرکس برای تملق و تقرب پیش ناصر الدین شاه مشغول کاری بود. خود اعلیحضرت هم بالای ایوان مینشست و قلیان میکشید و از آن بالا نظارهگر کارها بود.
سر آشپزباشی ناصرالدین شاه مثل یک فرمانده نظامی امر و نهی می کرد.
بدستور آشپزباشی در پایان کار به در خانه هر یک از رجال کاسه آشی فرستاده میشد و او میبایست کاسه آنرا از اشرفی پرکند و به دربار پس بفرستد.
کسانی را که خیلی می خواستند تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری می ریختند.
پرواضح است آنکه کاسه کوچکی از دربار برایش فرستاده می شد کمتر ضرر می کرد و آنکه مثلا یک قدح بزرگ آش (که یک وجب هم روغن رویش ریخته شده) دریافت می کرد حسابی بدبخت میشد.
به همین دلیل در طول سال اگر آشپزباشی مثلا با یکی از اعیان و یا وزرا دعوایش می شد٬ آشپزباشی به او می گفت: بسیار خوب! بهت حالی میکنم دنیا دست کیه! آشی برات بپزم که یک وجب روغن رویش باشد.


برچسب‌ها: نکته هاپراکنده ها
[ دو شنبه 17 بهمن 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 23 صفحه بعد
درباره وبلاگ

چه آسان شعر می‌سراییم و از انسانیت و حقوق بشر و صدها واژه‌ی از تداعی افتاده‌ی رنگین دیگر دم می‌زنیم. اما آن سوتر از دیوار بلند غرورمان، فراموشی‌مان و روزمرّه‌گی‌مان شعرها کشتار می‌شوند. انسانیت و حقوق بشر در گنداب‌ها دست و پا می‌زند و قاموسی به حجم تاریخ دور و نزدیک از واژگان زنده؛ گرد فراموشی می‌گیرد. چه ساده فراموش می‌کنیم مرگ «شعر» در جامه‌ی انسان را.. آری.. از شعرستانیم و از شعر بی‌خبر و از نزدیک‌ترین‌ها چه دورترین..
امکانات وب